علی نازمعلی نازم، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

علی گوگولی

مادر هستم

                                                    مادر که باشي نبايد سرما بخوري يا اگه هم سرما خوردي بايد زودتر خوب بشي مادر که باشي نميتوني تب کني ديگه چه برسه به اينکه لرز هم بکني يا اگر هم تب و لرز کردي بايد سعي کني خيلي حالت تب و لرزت رو بچت نبينه آخه ممکنه بترسه و نگران بشه اينطوري بيشتر بهت بچسبه و ممکنه اون هم سرما بخوره.   مادر که باشي خيلي وقت نداري بش...
24 بهمن 1394

یک سال و یک ماه و یک روز

چه اعداد قشنگی؟ امروز یک سال و یک ماه و یک روزه شدی غنچه گلم ،هر روز بیشتر از روز قبل عاشقت میشم، هر روز یه کار جدید یاد میگیری و هر روز شیرین تر از قبل میشی، حساااااااااابی لوس بازی رو یاد گرفتی، میای و دهنتو میچسبونی به صورت یعنی بوس میکنی، وقتی نشستم میایی و سرتو میزاری رو پاهام منم حسابی مشت و مالت میدم و نازت میکنم، موقع ظرف شستن از پشت پاهامو بغل میکنی و محکم میچسبی بهم، وای که چه کیفی میکنم و ذوق مرگ میشم ، تازگیا دویدن رو یاد گرفتی، با سرعت از این ور خونه میدوی به اونور و بعضی وقتا تلپی میوفتی زمین، خیلی اصرار داری خودت غذا بخوری بعضا تسلیم میشم ، برای بار اول برف رو لمس کردی و چون دستت یخ زد خوشت نیومد و هی میمالیدی به...
24 بهمن 1394

اولین تجربه شهر بازی

علی جونم هفته پیش بابایی مرخصی گرفت تا باهم برای اولین بار بریم شهربازی ،رفتیم شهربازی لاله پارک چون هوا سرده و فعلا مجبوریم جاهای سرپوشیده بریم، ایشالاه تابستون که بشه عوضشو در میاریم خیلی از شهربازی و اسباب بازیاش خوشت اومده بود و ذوق زده شده بودی و با تعجب به همه چی دست میزدی، ولی بیشتر از لذت بردن از وسایل، به قسمت های فنی و مکانیکی دستگاه ها توجه میکردی، مثلا سیمها و کابل ها رو دنبال میکردی،به دکمه های دستگاه ها دست میزدی، پیچ و مهره هاشونو بررسی میکردی فکر کنم مثل بابایی میخوای نابغه مهندسی بشه، ولی من آرزو دارم تو راه مامان رو ادامه بدی و علوم پزشکی بخونی! خلاصه خیلی بهمون خوش گذشت و مثل همیشه برگشتنی تو ما...
10 بهمن 1394

یک سالگی ات

علی جونم، میخوام یکم از کارها و شیطنت هایی که تو یک سالگیت میکنی بگم، اول از همه و البته مهمترینش راه رفتن شماست! ازهفته بعد از تولدت یعنی دقیقا در سن یک سال وهشت روزگی، قشنگ شروع کردی به راه رفتن، دیگه مثل قبل زود زود نمیوفتی و قوی و با صلابت پاهای کوچیکت رو میزنی به زمین و راه میری، دستت رو میزاری رو زمین و یا علی، بلند میشی و راه میری، خیلی با مزه میشی چون همش از صبح تا آخر شب رو پاهاتی و در رفت و آمد،گاهی میزارم رو صندلیت تا یکم استراحت کنی، موندم چطور خسته نمیشی؟ همش ازاین اتاق به اون اتاق، از آشپزخونه به پذیرایی، از پذیرایی به اتاق خواب....همش یکریز میری و میایی!دیگه کم کم دلم برای چهار دست و پا رفتنت تنگ میشه ، وقتایی که میگفتم ...
5 بهمن 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی گوگولی می باشد